5 راهکار درونی برای بهترین سرمایه گذاری
اگر به بیشتر سرمایهگذاریهای عمرمان نگاه کنیم، میبینیم سرمایهگذاریهای مادی، باز هم به ما آرامش نمیدهد. طلا گرفتهایم، ارز گرفتهایم، مسکن گرفتهایم؛ ولی وجود چنین سرمایههایی در زندگی باعث آرامش ما نشده و هنوز آن احساس امنیت لازم را به ما نمیدهد. بنابراین باید روی چه چیزی سرمایهگذاری کنیم که هم امنیت به دست بیاوریم و هم خیالمان راحت باشد که روزبهروز بر ارزش زندگی، پول، اعتبار و تجربهمان افزوده میشود. در سرمایهگذاری، ناخودآگاه باید بعضی چیزها را فدای بعضی چیزهای دیگر کنیم. مثلاً طلا را به مسکن و ارز را به سکه یا اوراق مشارکت تبدیل کنیم.
اصل اول سرمایهگذاری و بهترین سرمایهگذاری عمر، پذیرش این نکته است که در نیمهی اول زندگی باید پرداخت کنیم و هرچه بیشتر پرداخت کنیم، در آینده بهرهی بیشتری خواهیم برد. ما چه چیزی باید پرداخت کنیم؟ وقت، انرژی، زمانهایی که صرف کسبوکارمان میکنیم و افرادی که در کنارمان انتخاب میکنیم.
نیمهی اول زندگی ما باید نیمهی کاشتن و داشتن باشد و در نیمهی دوم زندگی، آمادهی برداشت باشیم.
چند سال است به این فکر میکنم که اگر نیمهی اول زندگی را طی کرده باشم، الان باید منتظر چه چیزهایی باشم. خیلی عجیب است. بعضی از ارتباطات یا بعضی کارهایی که مثلاً هشت یا ده سال پیش انجام دادم و در آن زمان فکر میکردم کارهای بینتیجهای است و فکر میکردم کارهای بیهودهای بوده است، امروز به نتیجه رسیده است. این مسئله، نوعی تلهی ذهنی است که باعث میشود فکر کنیم کارهای درستی که با تحلیل و هدفمندی انجام دادهایم، چون بلافاصله نتیجه نمیدهد، واقعاً کارهای بیهودهای بوده است.
منتظر تأیید کسی نباشیم.
دومین سرمایهگذاری این است که تأیید و تحسین افراد را فدای دستاوردهایمان نکنیم. کسب تأیید و تحسین از دیگران، ما را به دو دلیل عقب نگه میدارد. اولین دلیل این است که عدهای متوجه کاری که ما انجام میدهیم نیستند. بیشتر کسانی هم که متوجه میشوند، بهخاطر حسادت و اینکه نمیتوانند دستاوردهای ما را داشته باشند، آنها را نادیده میگیرند یا نسبت به آنها بیتوجه میشوند.اگر باور داریم کاری که انجام میدهیم، درست است و این درست انجام دادن، در آینده به ما منفعتی میرساند، نباید منتظر تأیید و تحسین دیگران باشیم. اگر منبع تأیید درونی خودمان باشیم، جای هیچ نگرانی وجود ندارد و مهم نیست که دیگران افکار و رفتار ما را میپذیرند یا نه.
منبع تأیید درونی خودمان باشیم.
سومین سرمایهگذاری، فدا کردن سود مالی بهجای امکانات بالقوه است. ما زندگی میکنیم، پول به دست میآوریم، امتیاز کسب میکنیم و دوست داریم چیزهای زیادی را به دست بیاوریم؛ اما دستیابی به آنچه بهمرور اهمیت و کارایی آنها کم میشود، در آینده امکانات بالقوهای برای ما نمیسازد. یکی از سرمایهگذاران بزرگ جهان میگوید: «اگر اکنون چیزهایی را که لازم ندارید بخرید، بعدها مجبور میشوید چیزهایی را که لازم دارید بفروشید.»
برای مثال، من الان نیازی به ساعت هوشمند ندارم. اگر بپذیرم که لازم نیست مدام از گوشی و شبکههای اجتماعی استفاده کنم، به آن هم نیازی ندارم. البته شاید این دیدگاه من باشد. درست مثل تجملات فضای کار و زندگی که بهجای اینکه به شخصیت من چیزی اضافه کند، حسادتها و دشمنیها را نسبت به من بیشتر میکند. ما باید چیزهایی را تهیه کنیم و از خرید چیزهایی چشمپوشی کنیم که تفاوت آنها بهاندازهی قیمتی نیست که برایشان پرداخت میکنیم.
از آنچه داشتنش الزامی ندارد، باید چشمپوشی کنیم.
چهارمین سرمایهگذاری این است که لذت فوری یا لذت آنی را که از کار نکردن یا اهمالکاری میبریم، فدای رشد شخصی خود کنیم. رشد شخصی میتواند افزایش سلامتی ما، اصلاح الگوی تغذیه، روشی برای بازیابی و بازسازی ارتباطات با جامعهی اطرافمان یا سرمایهگذاری برروی آموزش باشد. همهی این کارها سخت است و درد دارد. رژیم غذایی درد دارد، ورزش و بدنسازی درد دارد، کار کردن برروی نظم شخصی هم درد دارد.
البته لذتهای آنی و فوری زیادی هم هست؛ مثل تماشای تلویزیون، بررسی شبکههای اجتماعی، گپ زدن با دوستان دربارهی مسائل اجتماعی روز که بعد از مدتی، تأثیر خود را از دست میدهند. لذتهای آنی باعث میشود ما به کارهای اصلی خود و رشد شخصیمان نرسیم. با حذف لذتهای آنی باید سرمایهگذاری کنیم؛ چون زمانی لذت واقعی میبریم که پس از اتمام کارهایمان، دوپامین در بدنمان ترشح میشود. در آن زمان شاید در فضای عالی و اشرافی نباشیم؛ ولی همین احساس خوب نسبت به خودمان باعث میشود بارها و بارها بتوانیم این سرمایهگذاری را تکرار کنیم.
تمرکز لازم نیست! تمرکز بالا نیاز است.
پنجم اینکه، هرگز نباید تمرکز و سرمایهگذاری روی آن را فراموش کنیم. لازمهی رسیدن به هر چیز در زندگی، صرفِ داشتن تمرکز نیست؛ بلکه داشتن تمرکز بالاست. داشتن تمرکز بالا در رسیدن به هدف، بسیار مهم است. مدتی پیش، فردی تماشای سریال هیولا را به من پیشنهاد کرد. این سریال دغدغهی من در زندگی نیست؛ چون به مسائل اجتماعی نخنما شدهای میپردازد که موضوع چندان تازهای نیست؛ بلکه برای حل آن باید راهکار ارائه شود. من این کار را انجام نمیدهم؛ چون وقت تماشای آن را هم ندارم. این زمان را میتوانم صرف تمرکز در کارم کنم. از طرفی، مغزم را هم با ورودیهای غلط پر نمیکنم. ورودیِ (Input) غلط، اخبار بد، افکار بد، حاشیههای بد، مسائل نخنما شده در شبکههای اجتماعی و چیزهایی از این دست، فقط تمرکز ما را به هم میزند. اگر همهچیز داشته باشیم؛ ولی تمرکز نداشته باشیم، به هدف و جایگاهی که میخواهیم، نمیرسیم.
تمرکز، سوخت و انرژی ماشین موفقیت در کسبوکار و زندگی است.
امنیت یا اهمیت؟
یکی از سرمایهگذاریهای مهم دیگر در زندگی، سرمایهگذاری هرچه بیشتر برروی امنیت است تا اهمیت. مسائلی هست که برای ما اهمیت دارد و بهمرور مشخص میشود که امنیت ما را به هم میزند. داشتن خانوادهی خوب، اهمیت دارد. اما آیا میتواند برای ما امنیت هم ایجاد کند؟ امنیت عاطفی، امنیت روحیروانی و امنیت شغلی؟ داشتن شغل خوب هم اهمیت دارد؛ اما چه شغلی میتواند برای ما امنیت اجتماعی و حمایت اجتماعی ایجاد کند؟ باید به این فکر کنیم که تمام رفتارها، زمان، پول، دانش و مهارتهایمان را برای ایجاد امنیت در زندگی صرف میکنیم یا برای ایجاد اهمیت؟
ما میتوانیم چیزهای زیادی در زندگی داشته باشیم؛ اما امنیت نداشته باشیم.
مثلاً میتوانیم ماشین خوب داشته باشیم؛ ولی امنیت عاطفی نداشته باشیم. نباید فراموش کنیم که ماشین خوب به ما امنیت عاطفی نمیدهد و ممکن است به جایی برسیم که ببینیم بقیه بهخاطر ماشین خوب با ما ارتباط دارند. در واقع، افراد بهخاطر ماشین خوب و شرایط مالی خوبمان با ما در ارتباط هستند و همین مسائل مهم باعث از بین رفتن امنیت ما میشود و برایمان ترس و تلهی رهاشدگی ایجاد میکند. گاهی فکر میکنیم اگر اینها را نداشته باشیم، شاید کسی به ما اهمیتی ندهد و این فکر، عاملی میشود که امنیت خود را از دست بدهیم.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
تکنیکهای هک رشد
مبانی هک رشد
هک رشد بازاریابی
درباره بیزینس کوچینگ چه میدانید؟
چگونه بیزینس کوچ شوم؟
آموزش هک رشد
6 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام و عرض ادب
لطفا ترتیبی بدید تا مطالب و مقالات کوتاه و کاربردی در دسترس تر باشند
عزیز دل
کل این مقاله 1297 کلمه است
آقای طاهری موضوع مهمی را مطرح کردید فقط لازم است بدانیم که وقتی به سن 60یا 70سالگی رسیدیم و به گذشته نگاه کردیم ببینم برای تمام چیزهایی که بدست آوردیم چه بهایی پرداخت کردیم وبه عقیده بنده ما باید طوری زندگی کنیم که کاریکاتوری نباشد یعنی فقط از یک جنبه رشد کرده باشیم مثلا(فقط مالی)باشد لذا ما باید سعی کنیم از همه جهات رشد کرده باشیم مانند
رشد شخصی، رشد مالی، رشد اجتماعی، رشد علمی و ….
به نظر بنده مهم ترین عامل برای رسیدن به رشد از همه جهات تعادل است.
آقای طاهری سپاس بیکران
سلام ودرود .بیکران سپاس از مقالات مهم وارزشمند که بسیار مفیدند.
امنیت و اهمیت هردو عنصر در کنار هم مخاطب این معنا هستند.
آدم عاطفی فردی است که می داندچه روحیاتی دارد وخودش را دوست دارد. عشق او به خودش آن قدر عمیق هست که نیاز به پذیرش وتایید دیگران ندارد.
فردی که از لحاظ احساسی ناامن است . ارزش و توانایی های خود را دست کم می گیرد به خودش یا دیگران اعتماد ندارد و می ترسد که وضعیت مثبت کنونی ، موقتی باشد و باعث شود او در آینده از آن ضربه بخورد ، واشتباه پیش رفتن اوضاع ، باعث پریشانی وسختی کشیدن او در آینده شود .
در فضای امنیت هست که هم تلاش علمی ، هم تلاش اقتصادی ، هم روحیه و نشاط بدرستی برنامه ریزی شود
در دنیا پیشرفت مادی هست ، پیشرفت فناوری و علمی هست ، ثروتهای کلان در دست جوامع هست، اما آسایش و آرامش نیست.
موفقیت به صورت کلی یک چیز اکتسابی ست و برای دستیابی به آن باید تلاش کرد وزحمت کشید داشتن یک خانواده موفق نیز به تلاش و همراهی همه ی اعضای خانواده دارد ،این تلاش ها در نهایت به داشتن ویژگی هایی منتهی می شوند که از جمله اینکه یک خانواده موفق ومستحکم وداشتن جسم وروح سالم. که هزاران بار باید شکر گذاری داشته باشیم . ومادیات و معنویات وامنیت وجود دارد که همه اهمیت دارد .
سلام و بیکران سپاس از مقالات علمی.
امنیت و راحتی ورفاه وتمام رفتارها ، زمان ،پول ،دانش و مهارت هایمان هم برای امنیت وهم برای ایجاد اهمیت هست.
امکانات مادی خوبه ، اما امنیت به مراتب مهمتر وبا ارزش تر از اهمیت است.
اگر اینکه فردی به خاطر شرایط مالی خوبمان با ما در ارتباط هستند وچون این امر باعث رنجشی برای ما میشود ، بهتر است بخاطر امنیت عاطفی ، امنیت روحی روانی ، وامنیت شغلی این افراد طرد شوند.
💯💯 صحیح می فرمایید در نیمه دوم زندگی به این نتیجه می رسیم که امنیت ، به مراتب مهمتر و با ارزش تر از اهمیت است.
در سن ۶۰یا ۷۰سالگی به گذشته نگاه میکنم .رسالتی که داشتم در سن ۳۸سالگی بیزینس کوچ شدم. به مردم کشورم کمک کردم. حال ام خوبه.